دلـــ❤ــــتنگـــــــــــــی
دلـــ❤ــــتنگـــــــــــــی

دلـــ❤ــــتنگـــــــــــــی

شبهایه دلتنگی

حواسم به نبودنت بود

چند روز پیش با دوستم بیرون  بودیم   داشتیم از  از پیاده رو رد میشدیم که گفت بیا این مغازه رو ببینیم میخوام یه ست انگرشتر ببینم قراه با نامزدم بیاییم بخریم گفته تو برو پسند کن  با هم میخریم  گفتم باشه هی از منم کمک میخواست تو انتخاب انگشترا از میان اون ها یه انگشتر ست ساده انتخاب کردم بدون طرح بدون نگین  ساده ساده بود بهش نشون دادم ولی پسند نکرد  ولی خیلی خوشگل بود چقد دلم میخواست منم اونو انتخاب میکردم یا میخریدم  واسه یکی بهش کادو میدادم  بعد اون با هم دنبال مغازه های کادویی بودیم از الان میخواست واسه ولینتاین یه چیزی بخره ویترین هارو میدیدیم  اما واسه هر کدومش یه چیزی میگفت میگفت از اینا داره این مدل رو دوست نداره از چی خوشش میاد از چی بدش میاد اون موقع بود که فهمیدم چقد وسایل برای کادو دادن هست من که هیچی از تو نمیدونم  چقدر میتونم واست کادو بخرم چه خوب که  اون موقعی  که با حسرت مثل اون بچه های چهار پنج ساله به  پشت ویترین ها  نگاه میکردم  یادم نبود که تولدت چن روز دیگه است میدونستما تولدت نزدیکه اما اون لحظه به کل فراموش کرده بودم  شاید خیلی خوب شده منی که یادمـنبود این همه بی قرار بودم  اگه میدونستم نمیدونم قرار بود چه اتفاقی پشت اون ویترین  بیوفته 

حواسم به نبودنت بود

 نبودنت  حواسم رو پرت کرد

 تولدت از یادم رفته

  چقدر نیستی 



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.