دلـــ❤ــــتنگـــــــــــــی
دلـــ❤ــــتنگـــــــــــــی

دلـــ❤ــــتنگـــــــــــــی

شبهایه دلتنگی

من هنوز بیدارم

حتی نمیتونم غصه بخورم

اره نمیتونم وقتی بهت فکر میکنم دست خودم نیست

فرداش بدجوری مریض میشم اما بازم...

تقریبایه سال پیش معدم بدجوری درد میکرد نه میتونستم چیزی بخورم نه کاری بکنم عین چوب صاف وایمیستادم سه چهار کیلویی لاغر شده بودم

مامانم دید که زیاد درد میکنه گفت پاشو ببرمت دکترو ازاین جور چیزا

چن روزی قبول نکردم بعد کلی اسرار گفتم باشه

رفتیم دکتر مامانم گفته هیچی نمیخوره و معدش درد میکنه و...

دکتره برگشته میگه دختر به این بزرگی چرا حرفش گوش نمیدی  یکم عاقل باش، خطاب به مامانم میگه شما بزرگا بچه هاتونو لوس میکنین...

تو دلم گفتم کاره ما رو باش اینم نصحتمون میکنه بعد گفتم اره ،فکرمیکنم که حالو روزم اینه

دیدم دکتره میپرسه چی میگی انگاری تودلم نگفته بودم لاقل اینو میدونم که جمله اخری رو زیر لب گفته بودم مامانم برگشت گفت که چی گفتم دکتره در ادامه حرف منو تایید کردو گفت اره راست میگه ایناییکه زیاد فکر میکنن ...

دیگه نفهمیدم چی گفت  یه چندتا قرص نوشت و امدیم خونه

بعد یه مدت برنامه ای داشتم که معایب ومزایای داروهارو نوشته بود اسم قرصهارو زدم

همشون واسه معده درد بود به جز یکیشون که واسه افسردگی واعصابو اینجورچیزابود

سه ماهی مصرف کردم خوب شدم دیگه نمیخورم

اماحالاهم وقتی به اون روزا فکر میکنم به تو فکر میکنم

هم معدم دردمیکنه هم زانوهام هرچند بقیه میگن کلسیوم نداریو...

نمیدونم چی شد که بازم یادم اومدی

بازم همون دردا سراغم امده ازدرد نمیتونم بخوابم

اصلا چی میگم ...

واسه کی مینویسم اینارو

تویی که حتی ادرس اینجارو نداری

چه بررسه ازحالوروزم باخبر باشی

نظرات 10 + ارسال نظر
احمد-ا پنج‌شنبه 16 مهر 1394 ساعت 18:06

جز این نیست بیداری ، چرا که :
سیاه ترین لحظات زمانی است که روشنایی بوی طلوع را دارد

فاطمه سه‌شنبه 7 مهر 1394 ساعت 15:05 http://dokhtarzemeston.avablog.com

چرا اسمتو نمیگی

فاطمه دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 22:55 http://dokhtarzemeston.avablog.com

اسمت چیه

چه فرقی میکنه چی باشه انقد هرروز اسم میگیم که مطمئنن روز بعد یادمون میره

رها شنبه 4 مهر 1394 ساعت 18:33 http://11201356.avablog.ir/

منم مثل تو با هر بار که یادش میوفتم یاد اینکه اون من و دوست نداشت و تنهام گذاشت نفس کشیدن یادم میره رفتم دکتر بهم گفت مال معدته چند تا قرص هم بهم داده که مال اعصابمه می خورم ولی نمیدونم چرا هر کار میکنم با یادش معدم بد جوری درد میکنه این قدر گریه میکنم که همه ی خانوادم به گریه میوفتن چه میشه کرد دیگه زندگیه باید باهاش ساخت

اره زندگیه دیگه

... سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 23:53 http://sahelsange.mihanblog.com

منم قلبم پوکید دکتر گفت تنش =مرگ
داشته باش
واس همین بلد نیستم کسیو دوست دشته باشم
داشته باش!

با افتخار لینک شدی

مرسی

mohsen دوشنبه 30 شهریور 1394 ساعت 00:09 http://mohsen051.mihanblog.com

ب وبم سر بزن و اگ خوشت اومد بگو تبادل کنیم

موافقم

سلام ممنون از حضور گرمت
خوشحال میشم بازم بیای
راستی وب زیبایی داری تبریییییییک
اگرهم با تبادل لینک موافقی خبرم کن

لینک شدی

ملودی یکشنبه 29 شهریور 1394 ساعت 12:39 http://love-is-daed.blogfa.com

یه دوستت دارم هایی هم هست که

میدونی دروغـــــــــــه ها!

ولی قلبت واسه باورش به عقلت التماس میکنه!

دقیقا

The Equalizer شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 15:11 http://lopoo.blogsky.com

معدت عصبیه..
مشکلِ خیلی بدی ببین سعی کن فکرتو بفرستی یه جا دیگه میدونم اصلا نمیشه فکر نکرد ولی میشه جا به جاش کرد..
استرسم داری؟
خب مهم نیست..
ولی بعضی وقتا دراز بِکِش دستاتم بزار رو شکمت یا آزاد بعد به چیزایی که دوست داری فکر کن..
خیلی باحاله..
امتحان کن..
البته .قتایی که همجا ساکته مثل شبا..
مثلا به یه روز خوب که دوسش داری فکر کن..
انقدم ناراحت نباش...
آدما همینن یه روز میان یه روز میرن..
بعد هروقت دلشون گرفت یا کسه دیگه اییو نداشتن میان سراغت دوباره میرن..
بعضی وقتا آدم دوست داره مغزشو چنگ بزنه..

اره باید انقد سرمو گرم کنم که دیگه وقت واسه فکرکردن نداشته باشم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.