دلـــ❤ــــتنگـــــــــــــی
دلـــ❤ــــتنگـــــــــــــی

دلـــ❤ــــتنگـــــــــــــی

شبهایه دلتنگی

حال من خوب بد است

خوب بودن چه سخت بوده از اخرین باری که خواستم ادایه خوب بودنو بازی کنم جز سردرد های شبانه چیزی واسم نمونده

 هر چیزی تاوان داره منم تاوان وانمودی حالم خوبه رو هرشب با سردرد های بی دلیل دارم میدم

 حال من خوب بد است



اخرینـ پیامـ

ازاخرین پیامی که دادم سه روز ویهساله که ازش میگزره  همون موقع که بعد یه سال دوباره باهات حرف زدم

 همون وقع که انقدر باخودم کلنجار رفتم تا یه پیام دادم اولش که به کل نشناختی مشکلی نیست ،

تا خواستمم حرف بزنم گفتی  خوابم میاد نمیتونم تایپ کنم گفتم باشه تا اومدم بگم چقدر دوست داشتم چقد....

چقدر سخته گفتن این کلمه واسه کسی که تاحالا رو هیشکی امتحانش نکرده 

ولی گفتنش یه حس خوبی داره انگار  میخوای سبک شی مگه یه کلمه چقدر سنگینی داره که گفتن ونگفتنش انقدر سخت میشه 

چقدر  بدمیشه اون موقع که تو این جمله کوتاه و طولانی رو میگی اما درست اون موقع که ارسال رو میزنی اخرین پیامی که ازش میبینی  نوشته کاربر دیگه نیس 

هی به خودت میگی کاش یکم تندتر مینوشتم یکم زودترکاش یه ثانیه زمان وایمستاد بعصی موقعه ها چقدر این زمان بیرحم میشه حتی طعم احساس روهم نچشیده همش داره چهار نعل میتازه به کجا چنین شتابان از  رو اونایی میگزره که یه صدمش واسشون ارزش یه دنیارو داره اما این زمان بیرحمه

 چقدر حال وروزت به هم میریزه تو گفتی تو با تموم سختی وترسی که از گفتن این کلمه هاداشتی گفتی اما اون هیچ وقت هیچ وقت نخوند 




روانشناس ظاهر

چن روز پیش یه استادی امده بود کلاس از اینا که تازه کارنو به کار همه کار دارن از اونا

 جلسه اول بود یا فک کنم دوم برگشته بهم میگه من روانشاسیم خوبه  شلوغ کلاس تویی یا اینطور  نیس  چون چهرت یه طوریه نشون میده که شلوغی منم نخواستم بگم من کجا شلوغی کجا چن سالیه که از ته دل نخندیدم دیگه حوصله و  سر به سر کسی گذاشتنو ندارم  چند سالیه که دیگه اون ادم سابق سابق نیستم خواستم بگم از رو ظاهر ادما اونارو قضاوت نکن اما بازم نگفتم خواستم بگم اگه میتونی راجب روانم حرف بزنه اون چیزی که تو میبینی یه درصدشم من نیستم

 اما  یه جورایی امید وار شدم 

دارم نقشمو خوب بازی میکنم

دارم یه طوری وانمود میکنم که 

هیچشکی هیچی نمیفهمه از حالم


درد بی درمان

نمیدانم دردم چیست؟

یاازتنهاییست،

یابودن کسی که دوستش دارم ونیست،،،



خواب بچهگی

یادمه بچه بودیم ساعت نه شب نشده

 باید میخوابیدیم 

بزرگترها هی اصرار میکردن که بچه بناید تا دیر وقت بیدار بمونه

 یعنی قانونش این بودا 

ساعت نه کلا خاموشی میخورد

 همه هم تو خواب شیرین 

اما یه موقع هایی شیطونی میکردیم بعد این که همه خوابیدن پا میشدیم با اسباب بازی ها بازی میکردیم 

پا میشدیم نقاشی میکشیدیم هی به بهانه ی اب خوردن و دستشویی تو خونه هی الکی راه میگشتیم 

بعضی موقع ها بغل دستیمونو  که میدیدیم  تو خواب شیرینه داره خواب هفت پادشاهو میبینه رو با شیطونی بیدار میکردیم 

الان که فکر میکنم میبینم اون موقعه ها بزرگترها هی سعی میکردن بهمون بفهمونن بیدارموندن  بعد ساعت نه خوب نیست عادت به  بیخوابی های شبانه سمه ضرر داره هرچقدر هم خوش باشی هی خوش بگزرونی با اسباب بازی هات بازی کنی، نقاشی بکشی اینا اولش شاید خوب باشه اما اون موقع که دیگه سنت از بازی کردن گزشت اون موقع که شبا خسته میری تو رخت خواب ولی تا میخوای بخوابی میفهمی تا حالا شبت واسه خواب نبوده حالاهم منباب عادت نمیتونی بخوابی میشینی هی فکر میکنی هی فکر میکنی به همه چی فکر میکنی 

شبات میشه خوابیدن با بیخوابی این شبات میشه بهترین وبدترین شبات 

باید اینو از همون بچه گی میفمیدیم 

یه شیطنتت بچهگانه کل زندگیتو به باد میده



بعضیها چی فکر کردن

چطور میشه تو یه مدت خیلی کوتاه یا حتی توی چند روز تصمیم بگیری میخوای بایکی دیگه عروسی کنی حتی با شناخت کاملی هم که داشته باشی نمیتونی به این سرعت تصمیم بگیری در حالی که به  اونی که ادعا میکردی دوسش داری داشتی نقش بازی میکردی میخواستی منو بد کنی که من بهت کفتم نمیخوامت من بودم که گفتم بیخیال شو این من بودم که واسط ارزش قاعل نبودم اما من رک و راست بهت گفتم این راهی که ما میریم هیچ مقصدی نداره هرکاری هم بکنیم بی فایدس پس خودتو بیشتر از این ازیت نکن من در حالی که با سختی تمام این حرفارو بهت میزدم تو منو کنار نزاشته داشتی واسه یکی دیگه کاراتو راستو ریس میکردی ای خاک بر سرمن که همش باید به فکر اینو اون باشم من نمیخواستم با باهم بودنمون اختلاف بین خانواده هامون  باشه  هرچند کم هم نبود من نمیخواستم منتظر اون چیزی که قرار نیست اتفاق بیفته  باشی و خودتو درگیر من کنی از این که فکر میکردم داری بهم فکر میکنی در عذاب بودم هروقت میدیدمت احساس گناه میکردم که من باعث سردرگمیت هستم اما درست همون موقع که بهت گفتم دیگه نمیخوام هیچ رابطه ای بینمون باشه چند روز بعدش شنیدم میخوای ازدواج کنی  اولش فک کردم واسه خاطر منه میخواستی منو عزاب بدی اینکه نمیگفتی طرف کیه چیه بیشتر مطمین میشدم که حرفت صحت نداره  اما بعد سه چهار روز دیدم چند نفر دیگه هم از این ماجرابا خبرن میگم <<ماجرا><واسه من یه داستانه که هنوز کشف نشده اما واسه تو انگار زندگیه   از تصمیمی که گرفتم پشیمون نیستم اما از این که بازیچم قرار دادی و  فک کردی خیلی زرنگی کفرم میگیره بابا من خودم کل زندگیمو با کاراگاه بازی گزروندم حالا بیام پیش تو یکی کم بیارم برو باوووووووو هـــه فک کردی


حالمـ خوبـ نیسـ

حالـ 

الانمـ

 تقصیر 

توهـ 

یا

 منـ 



دیونه ها عاقلن

ادما کسایی رو که زیاد دادو بی داد میکنه رو دوست ندارن اونایی که میزنن وسایل رو میشکونن اونایی که تا ولشون کنی خودکشی میکنن خودشونو از پنجره پرت میکنن پایین چشم ازشون برداری دعوا را میندازن کتک کاری میکنن ادما کسایی که دیونه هستنو دوس ندارن نمیتونن تحملشون کننن اونا ازت میخوان فقط سرت تو کار خودت باشه هی خود خوری کنی هر چی اروم به نظر بیای محترم تری هرچی درباره کارای دورو برت واکنش نشو ندی دادو بیداد نکنی دیونه بازی در نیاری عاقلی 

به نظر من همه اون کسایی که تو تیمارستان هستن همشون سالمن فقط اونا یه جور دیگه میبینن یکم واقعی تر یکم حقییقی تره این اونا هستن که ادمای سالمو به بازی گرفتن دنیارو به بازی گرفتن بعضی هاشونم انقدر هوش و فکر دارن که تمام مدت میشینن یه گوشه و فکر میکنن این چیزا واسه ادما غیر عادیه ادما میخوان همه الکی خوش باشن الکی یه رفتارایی کنن که خودشونم ازش زیاد راضی نیستن ادما درک کافی به قول خودشون از دیونه ها ندارن 


درست نمیشه

چقدر بده این کلمه درست میشه 

هی میگی درس میشه درست نمیشه

حوصله کلاس رفتنو نداشته باشی بگی درس میشه

بادوستات بیرون نری بگین چرا نیسی بگی درس میشه

حرف نزنی بگی درس میشه

گریه کنی  بگی درس میشه

گریه نکنی بگی درس میشه

شب بیداری بکشی بگی درس میشه

حوصله خوابیدن و نداشته باش بگی درس میشه

تو جمع ها نری بگی درس میشه

فک کنی  بگی درس میشه

مخت رد بده  بگی درس میشه

تا یکی یه چی میگه کفری شی بعد بگی درس میشه

تو جمع ها نری بگی درس میشه

همش گوشی دستت باشه بگی درس میشه

زنگ خور نداشته باشه بگی درس میشه

از هندزفری هات نتونی جداشی بگی درس میشه

 کی قراره این درس میشه

ها درست شه 

نمیخوام درس شه 

فقط میخوامـ از اینی که هس بدتر نشه 

درست نمیشه درست نمیشه هیچی...


عشقش بودم!

همه دردم اینه عشقش بودم 

وقتایی که عشقش نبود



Ctrl+z

گاهی دنیای مجازی هم

 باهمه ی مجازی بودنش

ctrl+z نداره 

چه برسه دنیای حقیقی.


هدیه پاییز

هدیه پاییز

امشب یه ساعت رو دوباره زندگی کردیم 

امشب دو بار ساعت ۲۳شد

امشب عجیب شبی بود 

تمام نشدنی

پر بیقراری

اشفتگی 

دلتنگی


قسمت

خدایا این قسمت را کجا فرستادی که هر وقت نوبت من میشه میگن نیست


 

ته قصه


من از کاغها یاد گرفتم تـــه قصه رسیدن نیس


مراببخش...

من را ببخش که به جز تو با کسی نبودم

میرونمـ


توتنها کس زندگی بودی


 و باهات صادق بودم لعنتی


نتونستی باسادگیم راه بیایی میدونم


 

خواب راحت

یه شب خواب آرام  فقط یک خیاله 

نفرسومـ

تو زندگیت هرچی می خوای باش...
فقط نفرسوم ی خلوت دو نفره نباش!

مسیر زندگی...

مسیر زندگی مثل یه روده که یعنی راهی جر رفت  نداری

حرفـــ...


حرفهـایم نــــــه ردیـف داره نــــــــه قافیـــــه

فقط یه عالمه تنهایی داره با کوله  باری ازغم

هرشب کل عالم تنهایموباکوله باری ازغم سپری میکنم

هم سفرم غصه هاواشکای شبونمه شدم قهرمان این راه

اما نه اسمم توکتاباهست نه کسی منومیشناسه

منـم یــه بیــــــنشون بیـــــــنشون....

..

..

اصلا چرا باید کسی منو بشناسه

 اونی که باید میشناخت نشناخت وبی اعتنا رفت

  حالا دیگه مهم نیست...


نفرین

خدایا نفرینش میکنم

الهی نفرینم بگیره

الهی دلش باهرکیه

باهاش خوش باشه


تولدم مبارک نیستـ

تولدت مبارک
 چه حرف خنده داری 
چه فایده داره وقتی تو گل برام نیاری
 عجب شبیه امشب داره میسوزه چشمام 
دورم شلوغه اما انگاری خیلی تنهام 
واسه چی زنده باشم 
جشن چیو بگیرم 
من امشبو نمیخوام دلم میخواد بمیرم 
تولدم مبارک نیست  
دلم گرفته غمـگینم 
هوای خونه دلگیره تورو اینجا نمیبینم 
تولدم مبارک نیست شکسته قلب داغونم 
تو نیستی و من از دوریت خودم رو مرده میدونم  
هیشگی خبر نداره  چقدر هواتو کردم  
چقدر دلم میخواد تو باشی دورت بگردم 
هیشگی خبر نداره دارم به زور میخندم
نمیدوننن چرا من  چشمامو هی میبندم
 چشمامو من میبندم تا منتظر بشینم  
شاید تو این سیاهی بازم تورو ببینم 
تولدم مبارک نیست
امیر حبیبی

پشیمان

بزرگترین پشیمانی ام ساعت ها جمله ساختن برای کسانی بود که لیاقت یک کلمه را هم نداشتند


دور...

ادم اگر راست خودش را بگیرد وبرود نمی تواند زیاد دور برود...

شازده کوچولو                                                                                                         


دوس داشتن

  • نمیذونم چرا کسیو دوس دارم که اصلا ازش هیچی نمیدونم یکی خیلی قریبه یکی که اصلا یادش نیستم یکی که نمیدونه  یه روزی بهش دل سپردم نمیدونم شاید این حسی که من دارم اسمش دوس داشتن نیس شاید انقد کسیرو دوس نداشتم فک میکنم این یه نفر واسه من بسه نمیدونم یه روزی دلم به اونی که میخواد میرسه یا نه این که مگن عقل وقلب ادم با هم نمیسارن درسته منکه میدونم کسی که نمیشنادم هیچی ازم نمیدونه حتی منم نمیدونم چطور ممکنه اما دلم الکی خوش میشه که شاید یه روزی اونی شد که میخوام  از الکی خوش بودن متنفرم از این که خودمو به کوجه علی چپ برنم ازاین که یه جا بشینمو کاری نکنم بیزارم  اخه از دستمم کاری بر نمیاد تا بکنم این نا توانیم بیشتر از همه چی عذابم میده ...

دروغ

دروغ گفتن بد نیست 

یه جاهایی باید دروغ بگی 

دروغی بگی خوبی بگی به هیچی فکر نمیکنی بگی تودلت غوغا نیست بگی روبه راهی بگی خیلی سرحالی هی دروغ بگی بگی بگی اما این دروغ هارو هرکی باور کنه خودت که به باوراش نیاز مندتری نمیتونی باور کنی


من از نبودنت بادروغ هایی که به خود میگویم فریب نمیخور


تلخیه شیرین...

نمدونم چر هر کی از دوستش حرف میزنه هرکی یه چیزی میگه یاد تو میوفتم

نمیدونم چرا تا کسی راجبه دوست داشتنو این جور چیزا حرف میزنه یاد تو میفتم 

ظهری دوستم امده پیشم راجبه دوس پسرش دردو دل میکرد   اون داش راجبه دوستش حرف میزد 

اما من هیچی از حرفاش نمیفهمیپم یکی در میان متوجه میشدم چی میگه فقط از لابه لای حرفاش چیزایی  شنیدم که باعث یاد اوری اون روزام شد اون روزایی که  اصلا واسم روزو شب معنی نداشت اون روزایی که به سختی میتونم بگم زجوی  از زندگیم حسابش میکنم اون روزام مثل یه خواب   بود یه خواب بد  خوابی که تلخیاش واسه من بود ...

نه بی انصافیه بگم همش تلخی بود  نه همش تلخی نبود  اون شبایی که تاساعت ده میشد خودمو به درو دیوار میزدم تا بیام پشت سیستم تا با هم حرف بزنیم  حتی بعد اون موقع هم به انلاین بودنت به دیدن اسمت رضا بودم...

آسمـــــانــ

اسمان هم  دلش گرفته  اما اونم مثل من نمیتونه گریه کنه فقط اهنو تولپ داره واسه خودش فقط اِعدعاش میشه که خیلی محکمه خیلی سرسخته میتونه دووم بیاره نمیدونم چرا اسمونم  نمیتونه گریه کنه نمیدونم از چی میترسه میدونم اون چرا سر جنگ با خودشو داره فقط با چن قطره که حتی زمینم تر نمیشه میخواد خودشو خالی کنه میخواد اروم شه 

چی میکشی ای اسمان ای سقفی که من الان زیرش نشستم اه منیکه با دیدن اشکات جرعت گریه کردنو پیدا میکنم منی که دلم میخواد دل سیر گریه کنم مثل تو تویی که انگار دلت    خیلی گرفته اشکات تمومی نداره چه حق حق هایی میزنی بس کن بس کن اسمون دلم پره خونه  دیگه تو بد ترش نکن 

بس کن دیگه نبار نمیخوام گریه کردن کسه دیگرو ببینم وقتی که خودم نمیتونم ذره ای اشک بریزم انقدر نبار رو صورتم تا الکی باورم شه  این منم که  دارم گریه میکنم قطره هاتو سمت من نیار بزار بنویسم 

بزارمن از تو  بنویسم که نمیدونم دلت تنگ کی شده اینطوری داری زار میزنی باشه لاقل تو تو این عصر دل گیر گریه کن تایکی از ما اروم تر شه سبک تر شه خوش به حالت که میتونی به این خوبی گریه کنی خوش به حالت 


شب ارزوها

هـر چــه آرزوــے خـوبـه مـالـــ تـو


یادم نره

وقتی میرم پروفایل هارو میخونم میبینم تا به هر دختری رسیدی از رو نرفتی با همشون بودی 

وقتی اون دوستت دارم هایی رو که  زیر پستشون نوشتی رو میبینم 

به خودم حق میدم که دیگه نمیتونم  اعتماد کنم

نمیتونم اعتماد کنم حتی به خودم

نکنه پس فردا این چیزا

یادم بره


شبم سحر میشه

میخوام بنویسم...

چی بنویسم 

چی بنویسم نمیدونم 

از دل خون چشم پر اشکم  بنویسمم 

از اینکه من آنلاینم تو آنلاییننی اما یه  دونه پیامی هم ردوبدل  نشده

از اینکه یه لحظه  اسمت  میره  دلم میگیره 

از اینکه  میببینم  در  حال  مکالمه ایی 

از اینکه میبینم  واسه من نیستی  

از  اینکه این دردو  از  خودت واسه من  جا گذاشتی ممنونم

از اینکه دارم از درد زانو به خودم میپچو

از این  که  الان پاسی  ااز شب گذشته 

از  این که شبم  داره  بدون خواب  سحر  میشه

از....



چه احمقانه

به احمقانه ترین شکل ممکن

دلتنگ کسی هستم 

که هیچ خیابانی را

با او قدم نزده ام 

اما او در تمام خاطرات

من راه می رود

درد....

میگی دردت به جونم
من از جنون تو به دردی دچارشدم که هر روزه بیمارم 
مثل پیرمرد،پیرزن ها شایدم از اوناهم بیشترمریضم
هر لحظه دارم تودرد دست وپا میزنم
نه قرص نه دارو اثر داره حتی دیگه بودن توهم نمیتونی باعث تسکینم باشه
خیلی سخته بی هوا تب کنی سردرد بگیری تمام استخونات درد کنه
خیلی سخته ازت بپرسن چرا درد داری نتونی بهشون چیزی بگی فقط با یه نمیدونم خوب میشم دست به سرشونی کنی 

خیلی بده بدونی باعث این عذابی که داری میکشی مقصرخودته که اگه از اولش قبول نمیکردی دیگه الان حالو روزت این نمیشد


اسمان

هم فکروخیال از سرم نمیره
هم بیتابم و بیقرار
همم چشمانم میخواهدبخوابد
اما وجودم از خواب فراری است
اسمان امشب عجب عجیب است
چیزی از سیاهی شب  دیده نمیشود
نه شبیه روزم نیست
اسمان امشبم سرخ  وخاکستری است
خالی از ماه یی
خالی از اون چیزایی که هرشب خیره نگاهشون میکره
اما این خالی بودن انگار زیباست
هرچه نگاه میکنم سیر نمی شم
طوری که دنبال چیزی توش بگردی
بیشتر که دقت میکنم شاخه های درختی را میبینم که
با وزش بادی در اسمان رقص منظمی میکنن
آه...


خیــــالــــ

هیشکی جز خیال تو نمیدونه شبو چطوری صبح میکنم

تاوان

یه چیزای تو زندگی زمانی تجربه میشه واست که تاوان سنگینی پاشون داده باشی

وبایدیه چیزای رو از دست داده باشی تا به این نتیجه برسی

ببین چقدر واسم تجربه شدی که خودمو از دست دادم

گنجشک...

کاش گنجشکی بودم تا باکوچکترین قطره اشکی جان فدا میکردم

نه که انقدر گریه کنی تاچشات،بشه کاسه خون 


لعنتیــــ

لعنتی

 من که کاری باکار کسی نداشتم 

چکارکارکردی باحالم که باشنیدن

 هر اهنگی حلقه ی اشک در چشمانم به  وجود می اید

زندگی

توی زندگی هرکس یه نفرهست که نیست 
توی زندگی هرکس یه نفر نیست که هست

امشب


اگه فردایی برام نباشد دلخور نشو امشب من دراز است

بیداری

          

     بیداری

    خواب دوباره از چشمانم پرید ،

    و تو هنوز نمی دانی کیستم ...

   که به دنبال چشمان خواب برده ات ...

   تا به صبح بیدار می ایستم ...

یلدا

امشبم با شبهاای قبل زیادی فرق نمیکنه

 فقط یه دقیقه دلم بیشتر هواتو کرده

 یه دقیقه بیشتر خیالت توسرمه 

یک دقیقه بیشتر دلتنگترم یک دقیقه...

امان از این دقیقه ها که چه ها با حال وروزم نمکنن


بــخـتــــــ

بخت اگر بخت بود  

خیال همه تخت بود

کسی...


ای آن کس   که همه کس   زتوکس بود

شایدزکسی   جز کسی   بی کس بود

باشدکه توکس   زکسی   همه کس بود

 

دروغ

دروغ گفتن بد نیست
یه جاهایی باید دروغ بگی
دروغی بگی خوبی بگی به هیچی فکر نمیکنی 

بگی تودلت غوغا نیست 

بگی روبه راهی 

بگی خیلی سرحالی هی

 دروغ بگی بگی بگی ا

ما این دروغ هارو هرکی باور کنه خودت که به باوراش نیاز مندتری نمیتونی باور کنی


من از نبودنت بادروغ هایی که به خود میگویم فریب نمیخور


تاوان

دلم برا تو که نه ،
 ولی برا کسی که فکر می کردم تو بودی تنگ شده !

بی فکری

 آرام بر گونه هایم میلغزد. 

  تاوانِ بی فکری های دیروز

   کاش بیهوده نمی تاختم 

شرمــــــنــــده



بد میشم میخوام فراموشت کنم

اشک_

اگه بدونی واسی چی گریه میکنی میتونی اشکاتو کنترل کنی 

اما, وای به حالی که بی اختیار اشکات سرازیر میشن

صبح می شود

توکه باشی یانباشی من تمام شبهارو صبح میکنم

شبهایی که با طلوع صبح قهر است