همون شب اول که باهم حرف میزدیم درست چیزی یاد نیست نمیدونم چی تو مکالمه هامون رد وبدل شد که از همون شب دیگه نتونستم از فکرم بیرونت کنم هر کی رو دیدم با هرکی هم صحبت شدم به یاد تو افتادم حتی الان که نزدیک یه ساله ازت خبر ندارم اما تو این یه سال اندازه صدها سال خودت که نه خیالتو دیدیم ساعتها باهاش حرف زدم ازخودم بهش گفتم از حال و روزت ازش پرسیدم انگاری اونم ازت خبرنداره لاقل موقع رفتن خیالتو باخودت میبوردی
نه یادمه چن سالت بود
نه یادمه چه ریختی بودی
نه یادمه چرا رفتی
فقط این یادمه که
یه روزی بودی
اما حالا دیگه نیستی
کودکی بودم خوردسال باخودمی فکریدم من بسیار
می گفتم: زجوان شوم من به این جهان پناـه شوم،
جوانم وگویم پیرشدم،من به این جهان زنجیرشدم
اعتیاد بد دردیه هرکی دچارش بشه دیگه نمیتونه ترکش کنه
دوست داشتنم یه نوع اعتیاد بشمارمیاد
منم اسیراین اعتیاده بودم اما حالا دیگه ترکش کردم
همه اینو میدونند که ترک کردن یه معتاد یه چیزی تو مایه های
توبه گرگ مرگ هست میشه
دیدین کسی که میخواد سیگارو ترک کنه
روز صدباهم عصابش خورد میشه حوصلش سر میره
به هرکی که میرسه دعوامیکنه
هی پاکت سیگاروبرمیداره میزاره سرجاش
اره منمویه روزی ترکت میکنم
حتی نمیتونم غصه بخورم
اره نمیتونم وقتی بهت فکر میکنم دست خودم نیست
فرداش بدجوری مریض میشم اما بازم...
تقریبایه سال پیش معدم بدجوری درد میکرد نه میتونستم چیزی بخورم نه کاری بکنم عین چوب صاف وایمیستادم سه چهار کیلویی لاغر شده بودم
مامانم دید که زیاد درد میکنه گفت پاشو ببرمت دکترو ازاین جور چیزا
چن روزی قبول نکردم بعد کلی اسرار گفتم باشه
رفتیم دکتر مامانم گفته هیچی نمیخوره و معدش درد میکنه و...
دکتره برگشته میگه دختر به این بزرگی چرا حرفش گوش نمیدی یکم عاقل باش، خطاب به مامانم میگه شما بزرگا بچه هاتونو لوس میکنین...
تو دلم گفتم کاره ما رو باش اینم نصحتمون میکنه بعد گفتم اره ،فکرمیکنم که حالو روزم اینه
دیدم دکتره میپرسه چی میگی انگاری تودلم نگفته بودم لاقل اینو میدونم که جمله اخری رو زیر لب گفته بودم مامانم برگشت گفت که چی گفتم دکتره در ادامه حرف منو تایید کردو گفت اره راست میگه ایناییکه زیاد فکر میکنن ...
دیگه نفهمیدم چی گفت یه چندتا قرص نوشت و امدیم خونه
بعد یه مدت برنامه ای داشتم که معایب ومزایای داروهارو نوشته بود اسم قرصهارو زدم
همشون واسه معده درد بود به جز یکیشون که واسه افسردگی واعصابو اینجورچیزابود
سه ماهی مصرف کردم خوب شدم دیگه نمیخورم
اماحالاهم وقتی به اون روزا فکر میکنم به تو فکر میکنم
هم معدم دردمیکنه هم زانوهام هرچند بقیه میگن کلسیوم نداریو...
نمیدونم چی شد که بازم یادم اومدی
بازم همون دردا سراغم امده ازدرد نمیتونم بخوابم
اصلا چی میگم ...
واسه کی مینویسم اینارو
تویی که حتی ادرس اینجارو نداری
چه بررسه ازحالوروزم باخبر باشی
گلوم واسه بغض هام انبار بزرگی شده
چشام مثل قطب جنوب شده اگه ابی هم باشه یخ میشه
دلمم مثل سنگ شده هیچ فرهادی هم نمیتونه اونو بکنه
روحمم دیگه پیرشده ازش چه انتظاری داری ،
سرپیری و معرکه گیری
چند ساعت پیش قرار بود جواب کنکور رو بزارن تو سایت دل تو دلم نبود که چی میشه البته مطمئن بودم که امتحانو خوب دادم اما میترسیدم نکنه این اعتماد به نفسه از غرور باشه دیگه نمیدونستم باید چی کار کنم یه تسبیه برداشتم صدبار ایه الکرسی خوندم بعد رفتم کارنامه رو دیدم درست همون چیزی شده بود که میخواستم
امتحان کنید ضررنمیکنید
هی گفتی بیا باهم دوست باشیم گفتم نه
گفتی بیا عاشق باشیم گفتم نه
گفتم فقط میتونم رفیق بهت بگم
اخه ازدوست نارو خورده بودم
ازعشق شکست
اما انگاری
تو
کاملش کردی
دمت گرم بابا
دیگه از اون روز به بعد که ...
بعد مدت ها دیده بودمت
بعد اون استقبال گرمی که کردی...
بعد اینکه بی هوا گذاشتی ورفتی
با خودم عهدبستم
دیگه مزاحمت نمیشم
تا حالا تونستم هرچند شبارو با بی خوابی
و روزارو هم که تا ظهرخوابم
اخه دیگه حوصله ی چن سال پیشو ندارم
بتونم تو جمع زیاد بمونم
مزاحمت نمیشم
قبلناوقتی که شبا می خوابیدم
بالاسرم یه لیوان اب میزاشتم
اماحالایه قلم ویه دفترمیزارم
که اگه نصف شب بیدار شدم
خواستم حرفاموبه یکی بگم
بنویسمو بیتابیشونکنم
نه قصدم گریه کردنه نه غصه خوردن ؛
دارم به چیزای خوب فکر میکنم
اما نمیدونم چرا چشمام داره تر میشه
دارم به خوبیات فکرمیکنم
ادم تو خلوط خودش تنها نیست
وقتی به یه جمعی دوستانه بری با این که
همه کسانی که هستنداز دوستان واشنایان هستند
اما تو تو اون شلوغی احساس تنهایی وغریبی میکنی
بعد وانمود کنی خیلی داره بهت خوش میگذره «تنهایی»
فکرکنم دارم کم کم سرما میخورم
هی تنم سرد وگرم میشه
همش به فکر تن گرمت تب میکنم
به فکر دل سردت لرز تمام وجودم رو فرامیگیره
تواین دنیای نمونـــــــه
امان از این عشقای یه دونـــــــه
نمیشه باورش کرد کی عاشقت میمونـــــــه
خیلی بده ازسر شب به بهانه این که میخوای بخوابی
بچپی تو اتاق هی با خودت کلنجاربری
هی صفحه ی مانیتورو رفلش کنی
انگار که قراره یه چیزی ظاهر بشه
انقد اهنگ گوش بدی که گوشات با شنیدن کوچک ترین صدایی صوت بکشن
چشات یه توری بسوزه که انگار سه چهارگونی پیاز پوست کندی
ساعتو نگاه کنی وببینی دم دمای صبح شده و
اما توبازم نمیتونی بخوابی وهی تورخت خواب
وول بخوری که کی قراره خوابت ببره
زندگی خواب است ومرگ است زندگی
امان ازاین همه کابوس و ویرانگی
شاهد مرگم اون عنکبوتیه که گوشه اتاقم خونه ساخته. شده ،گوش کن دردهای من تناب مرگمم یکی ازتارهای همین عنکبوته که از وسط اتاق اویزونه اما قاتلم این دنیای بی رحمه که چشاشو به روم بسته تاموقع کشیدن تناب دارـم چشم تو چشم نشیم
هـیــــــــــــــــــس!
آرام باش وچیزی نگوفقط بخون
فقط بخوان آنهایی راکه دستهایم برای نوشتنش ناتوان است
آنهایی راکه نوشته نمی شود امااگه بخوای میتونی بخونی.
اگه بادل وجان بخونی اگه باعشق بخونی میتونی حس کنی که چه قدرعاشقتم
عشقی که دل زبانی برلبانش نیست تابگویددیوانه وار دوستت دارم و میدارم
نه گفتنش کافی نیست فریادبزنم وکل عالم راخبرکنم که عشق یار دارم
عشقی که گرمی وجودش ازخورشیدتابان وآتش سوران گرم تراست
نمدانم آتشفشان عشق کی فوران میشودیاکه تاابدخاموش وبی حس می ماند
نمیدونی چه سخته دوست داشتن کسی که حتی بهت فکرنمی کنه اماتوهمش به
فکرشی هرلحظه به امیددیدنش هستی به امید این که اگه این بار بینیش غرورتو
زیرپابزاری و بری جلوتاحرف دلتو بگی.بگی دل یکی هرآن آرزوی وصال بااورادارد
تااونیز بداند.اون وقته که قبول کردن یاقبول نکردنش دیگه دست تونیست
اون وقتیه که باید کسی که عاشقشی
یابیادپیشت وباهم شونه به شونه راه عاشقی روسپریکنید
یاروبروت بایسته وتوچشات زول بزنه وبگه.......
به امید رسیدن تمام عاشق ها به معشوقه ی خود
بدی ما ادما میدونین کجاست ؟
با یکی بهم میزنیم وقراره میشه دیگه همدیگرو وفراموش کنیم
اما اینو نمیدونیم که ممکنه واسه یه مدت فراموشش کنیم
اما هیچ وقت از ذهنمون بیرون نمیره وهمیشه تویاد وخیالمون باهاشیم
چه میشه کرد!
سرگذشتها
⬇
تاثیر می گذارند بر
⬇
سرنوشتها
انقد کلافه شدم که حوصله هیچ کاریو ندارم
حتی رفتن به جاهایی که قبلا مدام میرفتمم ندارم
دیگه اون ادم سابق نیستم به ظاهر تغییری نگردما اماباطنن یکی دیگم
شاید اگه دوستای یه سال پیشم ببیننم با اون خولق وخویی که ازم به یاد داشتن
منونشناسن ای بابا چی میگم اگه دوستامون با مرام بودن که یه سال از رفیقشون
غافل نمیشدن که
چه شد ,که شدین نارفیق
چی شده باز شدین بامارفیق
هستی همان کاری رو میکنه که هستی
اگه خوب باشی خوبت میکنه اگه ...
.
.
.
.
نمیدانم شاید آنگونه نبودیم که باید میبودیم
ای بابا چه بد روزگاری شده تامیخوای یکی وفراموش کنی نمیشه
روزا دور و بریات از بس سراغش ازت میگرن یا دربارش حرف میزنن همش میاد تو ذهنت و نمیشه
شباهم که تا میای بخوابی و راحت بشی از هرچی حرف وفکرایی که دربارش توسرت میاد
اما تا که چشاتو میبند میخوای بخوابی توخوابم میبینیش
وقتی با تنهایی خودت به هر قیمتی که بوده کنار میایی به قیمت این که دوباره نمیتونی کسی رو باورکنی به قیمت این که همش توخودتی بودی وکسی حالتو متوجه نمی شداصلا واسشون مهم نبوده که متوجه بشن . وقتی که خراب وداغون بودی کسی کنارت نبودکه یه مرحم رو دلت بزاره حالا که تونستی ,به هرسختی که بوده میتونی بازم سرکنی. اما دیگه اون ادم سابق نیستی وباخودت عهد میبندی که تک پرکنی تاپرپرنشی اخه یه بار پرپرشدی حالاتک پرشدی
خدایا...
خدایا مارادرخوشیها آنگونه یاری کن که درناخوشیها یاریمان کردی
خدایاکمکمان کن تابه عمدهایی که درسختی هابسته ایم
درخوشی ها به ان ها وفادار بمانیم
موهام هم بامن ناسازگارشدن دارن ازمن سراغ دستهای تورامیگیرند هرچقدرهم
نوازششان میکنم باز م اروم نمیگیرند برای یافتنت ازسرم پایین میان تا توراپیداکنن. کجایی؟ تابی مونشدم بیا.
سلام ای دوست .نامه ای مینویسم که هیچ وقت قرارنیس برایت ارسال بشود.
مانده ام حیران که دراین نامه چه بنویسم ایا ازحال وروزم بنویسم نه حال وروزم زیاد خوش نیست خیلی وقته روزامو یه طوری به شب میرسونم که اصلامعلوم نیس روزه یااز خوشبختیام بنویسم من که نمیدونم خوشبختی به چی میگن یا چه رنگیه؟ واسه من که بی رنگ بی رنگ بوده بگم عطروبویی داشت نه اونم نداشت اره خوبم ،تاخوب بودن چی باشه کمی تاقسمتی ابری. نفسی هم میره ومیادشکر.
بیخیال من، ماکه یه چورایی میسوزیمو میسازیم اینطوربگم که افتدادم توکار ساختوساز میگن نونواب داره اما قیمت مصالح کشیده بالا خونه ی دلمم نصفه کاره مونده قراره یه مدت صبرکنم تا قیمتا بشکنه اما کی ارزون میشه نمیدونم ساختمان نمیکاره روهم کسی نمیخره چه میشه کرد تجارته دیگه بالاوپایین داره .
خودت چطوری؟شبات مهتابی وروزات افتابیه؟ روزگارت خوشه .امیدوارم که همیشه لبت خندون ودلت اروم باشه باارزوی سلامتیوتن درستی برایت به خداوند شاهد می سپارمت. ازطرف دوستدارت
شب بااین همه تاریکیش نمیخوابد تاموقع طلوع عشقش خورشیدرا یک بارببیند
من که ازشبهم ،شب ـو روز منتظرترـم چرا نمی بینمت؟؟
تنها نیستم
من تنهانیستم من تنها، همیشه باخودمم
پس هیچ وقت تنها نیستم واحساس تنهایی هم نباید بکنم
چگونه سرکنم شبهایی راکه گویی یلداست بازامشب مثل دیروزوهمین فرداست
شب است وهمه رفیقان جمعا رفیقانم غم وتنهایی ودلی خون زدریاست
نیمه شب همچو هرشب هم نشینیست هرکه باشی درهم نشینی ،هم نشینی