دلـــ❤ــــتنگـــــــــــــی
دلـــ❤ــــتنگـــــــــــــی

دلـــ❤ــــتنگـــــــــــــی

شبهایه دلتنگی

آسمـــــانــ

اسمان هم  دلش گرفته  اما اونم مثل من نمیتونه گریه کنه فقط اهنو تولپ داره واسه خودش فقط اِعدعاش میشه که خیلی محکمه خیلی سرسخته میتونه دووم بیاره نمیدونم چرا اسمونم  نمیتونه گریه کنه نمیدونم از چی میترسه میدونم اون چرا سر جنگ با خودشو داره فقط با چن قطره که حتی زمینم تر نمیشه میخواد خودشو خالی کنه میخواد اروم شه 

چی میکشی ای اسمان ای سقفی که من الان زیرش نشستم اه منیکه با دیدن اشکات جرعت گریه کردنو پیدا میکنم منی که دلم میخواد دل سیر گریه کنم مثل تو تویی که انگار دلت    خیلی گرفته اشکات تمومی نداره چه حق حق هایی میزنی بس کن بس کن اسمون دلم پره خونه  دیگه تو بد ترش نکن 

بس کن دیگه نبار نمیخوام گریه کردن کسه دیگرو ببینم وقتی که خودم نمیتونم ذره ای اشک بریزم انقدر نبار رو صورتم تا الکی باورم شه  این منم که  دارم گریه میکنم قطره هاتو سمت من نیار بزار بنویسم 

بزارمن از تو  بنویسم که نمیدونم دلت تنگ کی شده اینطوری داری زار میزنی باشه لاقل تو تو این عصر دل گیر گریه کن تایکی از ما اروم تر شه سبک تر شه خوش به حالت که میتونی به این خوبی گریه کنی خوش به حالت 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.